وا اماه ای به دردم چشم بیمارت طبیب دستانم پر است از هیچ دستم بگیر
کجاست منتظر تو؟ چه انتظار عجیبی تو بین منتظران هم،عزیز من چه غریبی عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت چه کودکانه سپردیم دل به بازی قسمت چه وفایی؟ چه کوششی؟ چه تلاشی؟ فقط نشستیم و گفتیم: الا که نور خدایی خدا کند که بیایی ... الا که نور خدایی خدا کند که بیایی ... الا که نور خدایی خدا کند که بیایی ...
تو با خدای خود انداز کارو دل خوش دار*
که رحم اگر نکند مدعی،خدا بکند